
به قیمت جان پیشترها شعر عاشقانه کوتاهی خواندم از شاعری که نمیشناختم. از تغییر نکردن احساس گفته بود و مثالش این بود: «… درست مثل آنکه جنازه کارگران معدن را از خاک بیرون بکشی تا دوباره به خاک بسپاری…» همین بخش از شعر آنقدر ذهنم را مشغول کرده بود که دیگر به ادامهاش، و «دوستت […]








