به قیمت جان
پیشترها شعر عاشقانه کوتاهی خواندم از شاعری که نمیشناختم. از تغییر نکردن احساس گفته بود و مثالش این بود:
«… درست مثل آنکه
جنازه کارگران معدن را
از خاک بیرون بکشی
تا دوباره به خاک بسپاری…»
همین بخش از شعر آنقدر ذهنم را مشغول کرده بود که دیگر به ادامهاش، و «دوستت دارم» پایانیاش توجهی نکرده بودم. امروز داغ معدنکاران معدنجوی طبس ناخودآگاه این شعر را دوباره به خاطرم آورد. به تلاش بیوقفه برای بیرون کشیدن ۵۲ جان شریف از زیر آوار تونلهای مخوف غرق در گاز متان و گرد و غبار و دوباره سپردنشان به خاک. چه تلاش حزنانگیزی.
روسیاهی داغ از دست دادن زحمتکشترین و رنجدیدهترین کارگران این سرزمین که همیشه با رو سفیدی از معدن بیرون میآیند، آخر سر به زغالها و زغالسنگهایی که ککشان از این فجایع پرتکرار نمیگزد خواهد ماند؛ همانهایی که از گنجهای ملی فقط غارت کردنش را بلدند، آنهایی که از فناوری و تکنولوژی فقط وام و تسهیلاتش را میخواهند، آنهایی که تحریم کردند، آنهایی که تحریم را ماندگار کردند، آنهایی که بساطشان را بر محرومیت و انزوای ما پهن کردند، آنهایی که فردا دوباره یادشان میرود که چه نفسهای فرو رفت و برنیامد.
از صمیم قلب این فاجعه جانسوز را به خانوادههای داغدیده تسلیت میگویم. امیدوارم این مصیبت بزرگ درسی باشد برای آنکه دیگر چشممان حوادثی را نبیند که میتوان مانع تکرارش شد.
🏴هرویک یاریجانیان
رئیس کمیسیون صنعت و معدن اتاق بازرگانی تهران